۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

نکنید ,نپوشید ,نگویید ,نزنید





مرتضی تمدن استاندار تهران اعلام کرده که مالکان خودروهایی که در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری، "با سوء استفاده از فضا و بوق زدن های ممتد و ایجاد راه بندان های غیر اصولی مردم را اذیت کرده اند، احضار می شوند."

بوق نزنید

گریه نکنید

حرف نزنید

شکایت نکنید

اعتراض نکنید

الله اکبر نگویید

لباس سبز نپوشید

حق رای نخواهید

شلوار تنگ نپوشید

موهایتان را بلند نکنید

از تورم چیزی نگویید

از گرانی شکایت نکنید

ریشتان را سه تیغ نزنید

از بی عدالتی گلایه نکنید

مرگ بر دیکتاتور نگویید

از بی کاری شکایت نکنید

پیراهن آستین کوتاه نپوشید

دنبال جنازه عزیزانتان نگردید

با پای راست به مستراح نروید

دست زنتان را در خیابان نگیرید

ازتجاوز در زندانها صحبت نکنید

برای گرفتن حقتان تظاهرات نکنید

صحبت از 18 ملیارد گم شده نکنید

از کشتار مردم بی دفاع اعتراض نکنید

سر خاک عزیزان کشته شده گریه نکنید

به بخشیدن پول نفت به عربها دخالت نکنید

حرف 1 ملیار دلار ثروت آقا مجتبی رو نزنید

از باز سازی لبنان با پول نفت ایران حرفی نزنید

از دادن حق دریای خزر به روسها شکایت نکنید

از فروختن زنان ایرانی به شیخ نشینها صحبت نکنید



فقط خفه بشید و بگذارید که ما هر کاری خواستیم بکنیم

با تشکر از شما
مسئولین جمهوری اسلامی








مطلب را به بالاترین بفرستید

Balatarin

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

نامه ای به سید حسن نصرالله



نامه ای به سید حسن نصرالله


سيد سلام عليكم

برادر خسته نباشي .
اميدوارم پيروزي تو و اصحابت را به زودي جشن بگيريم .
نامه های حمایت دوستانت از ایران به دستت می رسد ؟
حرف آنها حرف ما هم هست ولي از كجا برايت بگويم سيد ؟
سيد مي خواهم برايت بگويم كه چرا فقط حمايت معنوي مي شوي .
سيد ! میگویند چرا ما چيپس مزمز مي خوريم و روي مبل هاي ايتاليايي كه از يافت آباد با چك كارمندي و با اقساط بيست ساله خريده ايم نشسته ايم و تو را حمايت نمي كنيم .
مي دانم بد مي كنيم . ما بايد به جاي چيپس ، نارنجك و كاتيوشا به خود ببنديم ولي با اين قسط و اجاره ها که مردم ما درگیر آنانند مگر مي شود ؟
سيد مي دانم كه مرزها را بر جوانان ما بسته اند تا به تو ملحق نشوند ، ولي سيد حق بده كه اين مملكت احتياج به دانشجوي آينده ساز دارد نه دانشجوي چريك .
سيد ، ارتش كشورت دوزار نمي ارزد . راستي سيد اگر در كشور من جنگي شود ، برادران تو هیچ پولی را براي بازسازي اش خرج مي كنند ؟ براي ساختنش به كشور من مي آيند ؟

ولي دولت كشور من با پولي كه متعلق به مردمش است ، افغانستان را آباد و در عراق سينما و پارك و فرهنگسرا مي سازد ولي براي بي كاري جوانانش فقط دست به دعا در نماز جمعه بر مي دارد .
سيد اگر سربازان انگليسي ، در عراق ديده شوند ، مردم كشور من مي گويند اينها چه دخلي به جنگ بين آمريكا و عراق دارند . اگر در افغانستان ، سرباز اسپانيايي ببينند ، متهمش مي كنند كه چه ربطی به او دارد ولي اگر ايران در جنگ لبنان و اسراييل شركت كند ، به نظر شما سيد بزرگوار ، ملت بقيه دنيا مثل ملت كشور من نمي گن اين ها را سننه ؟
سيد ، از كجا برايت بگويم ؟ چشم به اعراب دوخته اي ؟ برادر مگر خبر نداري كه اين اعراب پيشرفت كرده اند و انگليسي صحبت مي كنند ؟ ولي سيد اين را هم مطمئنم که خبر نداري مردم كشور من بايد به اجبار عربي بخوانند !
سيد ، وزير دفاع ايران حمايتت نكرد ؟ ولي سيد جان حق بده اگر هر تيري از هر تفنگي بخواهد در يك جاي دنيا شليك شود و ارتش ايران بخواهد وارد عمل شود كه سيد عزيز ، چندي نمي گذرد در اين دنياي خر تو خر كه در هر نقطه اش كسي دارد به خاك كسي تجاوز مي كند ، از ارتش ايران فقط هزاران هزار تابوت مي ماند .
سيد نمي دانم چرا در اين جا كه من زندگي مي كنم هيچكس سر جايش نيست ؟


نماينده هاي من مي خواهند به لبنان بيايند و بهشان اجازه نمي دهند . ولي سيد بهشان بگو ، سنگر شما و جهاد شما ، تصويب قانوني است كه براي هزینه عمل مادر در بیمارستان ، کسی مجبور به تن فروشي نشود . جهاد شما جمع آوری کمکهای مردمی برای تجهیزات بیمارستانی در رودهن است تا عده ای در اثر کمبود آن عذادار عزیزشان نشوند . بهشان یادآوری کن که وظیفه قانونیشان اینست که برای بیمارستانی در مازندران ابتدایی ترین واکسن را تهیه کنند تا بیمار خردسالشان را به تهران حواله ندهند ! قانونی برای بوجود آوردن شرایطی در کشور که کسی براي دیدن بهشت خيالي به دوبي نرود . به آنان بگو چون یقینا خبر ندارند که در بعضی نقاط کشور من ، مردم اگر فقط و فقط ماست بخورند ، می گویند امروز غذای خوبی خوردیم .
به اینان بگو جهاد شما ، تامين امنيت اقتصادي مردم كشورتان است تا پدران كارگرتان هر شب سر از خجالت پايين نياندازند و روزي هفت شيفت كار براي تامين هزينه تحصيل رايگان ( نص صريح قانون اساسي ) بچه هايشان نكنند . بهشان بگو ، عمليات چريكي تان را بگذاريد براي بعد كه جبهه هاي كشوري مان نياز به آنها دارد . بهشان بگو ما راي به شهادتشان نداديم ، راي داديم كه آسايشمان را تامين كنند .
سيد عزيز مي دانم چه مي خواهي بپرسي .
مي خواهي بداني كه نويسندگان نامه های حمایت از شما ، روي مبل ايتاليايي حمايت غير معنوي ات مي كنند يا روي مبليران ؟
ولله من هم خبر ندارم . ولي فكر مي كنم كه هنوز از ايران شما را ساپورت نوشتاري مي كنند و احتمالا روحشان هم خبر ندارد كه سي پي يوي كامپيوترشان را همين صهيونيست ها ساخته اند تا آنها بتوانند براي شما ايميل بزنند ! حتما نمی دانند اتفاقا تراشه های نصب شده روی برد موشکهایی هم که شما ساخته اید و پشت سرهم میراکاوا و آپاچی و ناو جنگی غرق می کنید هم

MADE IN USA است .

کاش برایشان می گفتی که کاتیوشا هم سلاحی لبنانی نیست. کاش به آنان می گفتی که نارنجک های آمریکایی و روسی است که سینه سربازان اسرائیل را مثل سینهء بلبل سرخ می کند. کاش به آنان می گفتی که تو هم از رایانه های دارای سی.پی.یو های اسرائیلی ، منافع امنیتی صهیونیزم را به چالش کشیده ای ! حتما هم نمي دانند كه ويندوز سيستمي كه با آن براي شما نامه مي نويسند براي يكی از حاميان بي قيد و شرط اسراييل است وگرنه مطمئن باشيد كه حتما از كبوتر نامه بر استفاده مي كردند .
سيد مي داني درد ما مسلمانها چيست ؟ انتخاب تيترها !
جار مي زنيم اسلام دين محبت و شفقت و پاكي و عرفان و ادب و متانت است ولي تيتر مطلبمان را مي زنيم ، اسلام و شمشير ! اسلام و شهادت ! اسلام و خنجر ! اسلام و نيزه و هر چيزی كه بوي خون و مرگ و جبر و آتش و حد مي دهد و براي نشان دادن اين همه رحم و عاطفه و محبت در دين با كلاشينكف و چفيه با چشمان سياهی كه سفيدي اش را خون گرفته عكس مي اندازيم.
سيد بزرگوار ، روي سر پيامبر خدا خاكستر مي ريختند و تنها لبخندي مي زد و مي گذشت ولي كافي است كه به مسلماني بگويند ، تو فلاني . ببین در عراق و پاکستان و افغانستان و... مسلمان با مسلمان چه می کند ؟
سيد مي دانم كه كار داري و خسته شدي ولي حالا يك سوال من از شما دارم .
سيد تا به حال اسلحه در دست گرفته ای ؟
سيد تا به حال صداي تيري كه از بغل گوشت رد شده باشد ، شنيده اي ؟ سيد مبارزه پشت تريبون رسم اش نيست . اگر حكم الهي و جهاد داري تا از اسلام و دين و ايمان و اعتقاد و خاكت پاسداري كني بايد اسلحه در دست بگيري و در صف اول باشي ، همانطور كه پيامبر و معصومين ما هميشه اولين نفر در صف بودند . سيد ، معصومي را سراغ داري كه از منبر مسجد مكه و مدينه و كوفه و كربلا و شام و نجف و سامرا حكم جهاد به اصحابش داده باشد و خودش در مسجد بماند ؟
سيد تو كه از يك دختر سه ساله كمتر نيستي كه جلوي يزيديان ايستاد و حرفش را زد ؟ يا از زينب كه رو در رو با امويان صحبت كرد و باك اش نبود ؟
سيد مبارزه از پاي منبر رسم مبارزه نيست .
و اما من که هرگاه از وطن سخن گفتم
لبخندي تلخ بر لبان مردمان ديدم
و شنيدم كه در گوش هم نجوا دارند كه:او ديوانه است...
ديگري گفت : تو ما را به غرب زدگي و عرب زدگي محكوم میکني
و ما تو را به باستان زدگي محكوم خواهيم كرد...
با خود نشسته ام و فكر خاك مرا دمي به حال خود وا نمي گذارد
خاك من ، اين سرزمين اهورائي پر از گوهر است
كه امروز يادشان از ما درخواست ميراث داري دارند
خاك من به معناي وسيع كلمه عشق است
اسطوره.....
تاريخ....
از كدامين افتخار خاك پاك آريائيم بنويسم
كه قلم كم مي آورد و چشم گریان مي شود؟...
فردوسي اش سي سال رنج كشيد و شهنامه سرود
تا سندي باشد بر موجوديت فرهنگ ملي و استقلال و هويت ما....
بابكش ، خرمدين بود و سالها در برابر تازيان ايستاد تا تنها به آنان بياموزد ايراني كيست....
فريدونش نيك مرد روزگار بود...
پيامبر خاك من خردمندترين آفريده ي اهورا مزدا ، اشو زرتشت است
هنگامي كه او امد ، جهل رفت و خرد جايگزين شد
نيك منشش ، شاهي كوروش نام بود كه ايران را گسترد و آدميت را تبليغ كرد
و نواي آزادي و حقوق بشر را در آسمان تاريخ طنين انداز كرد
ايران من سرزمين آرشي است كه جان فداي وطن كرد و رفت...
سرزمين ابومسلم و يعقوب ليث و اريو برزن ....
بگويم يا كافيست كه چون من ديوانه شويد؟....
من بر خاك سرزمينم سجده مي برم ،
و در برابر تمام ميراث گذارانش ، اسطوره هاش و اديبانش زانو مي زنم
آري منم يك آريايي
دلم سرشار از عشق به وطن
اسطوره هايش
ميراث گذاران و ميراث هايش
آري من ديوانه ام و اين ديوانگي را مي پرستم
آنان كه نمي دانند مام وطن چيست بگذار عاقل بنمايند و مرا ديوانه خطاب كنند

براي من افتخار است كه ديوانه ي سرزمينم باشم

این نوشته ی من نیست بلکه نوشته یک ایرانی با غیرته







بابک




مطلب را به بالاترین بفرستید

Balatarin

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

شعری از طرف شاعر نامی محمود احمدی نژاد با تنظیم خامنه ای و شورای نگهبان



وطن يعني حراج تخت جمشيد

وطن يعني فناي شير خورشيد

وطن يعني كه غصب كاخ كاووس

وطن يعني خجالتها ز سيروس

وطن يعني براي لقمه اي نان

به زير پا نهادن دين و ايمان

وطن يعني عزيزم سفره خاليست

چه حاجت نان كه ما را گريه كافيست

وطن يعني كه بابا نان ندارد

ز غم مادر لبي خندان ندارد

وطن يعني اسير قلعه ديو

به پا زنجير و گردن حلقه ديو

وطن يعني بلنديهاي جولان

پي آزاديش بگذشتن از جان

وطن يعني تمام ملك ايران

فداي ذره اي از خاك لبنان

وطن يعني بده هم جان و هم دين

پي آزاد ي خاك فلسطين

وطن يعني چاورز يعني بوليوي

وطن يعني ره و آيين ديوي

وطن يعني عراق و شام و افغان

وطن يعني كه هر جا غير ايران


بابک




مطلب را به بالاترین بفرستید

Balatarin

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

عواقب خوشحالی در جمهوری اسلامی


این روزها يک ايرانی







اگر هواپيمايش سقوط نکند





از حوادث رانندگی جان سالم به در ببرد





آلودگی هوا زنده اش بگذارد




زلزله زير آوار لهش نکند




و در گودال وسط چهارراه ناپدید نشود





در بیمارستانها از کمبود دارو و تجهیزات پزشکی جان ندهد




از اعتیاد و تزریق نمیرد





در زندان زیر شکنجه و تجاوز زنده بماند





در خیابان به ضرب گلوله کشته نشود





بی دلیل به دست جمهوری اسلامی اعدام نشود





از دست لبنانیها در خیابانهای ایران جان سالم به در برد








!!!!!! حتماً از خوشحالی خواهد مرد

دیوان شعر احمدی نژاد





اهل گرمسارم

روزگارم بد نیست
چاه نفتی دارم
پول گازی
سر سوزن عقلی
رهبری دارم
بهتر از گاو دوان
دوستانی ،دستشان داغ ودرفش
و سخنگویی که همین نزدیکیست
لای این شب بوها
گوییا می {…}

پای آن کاج بلند

اهل گرمسارم
ازهمان روزکه خوردم پپسی
توی میدان ولیعصر
شدم تهرانی
………… ……… ……… ……..
اهل گرمسارم
پیشه ام حرافیست
گاه گاهی قفسی میسازم توی اوین
تا به آواز جوانی که در آن
زندانیست
غم بدبختیتان تازه شود
چه خیالی،،،،چه خیالی میدانم
همشون بیجانند
خوب میدانم
حاصل دولت من بی نانیست
………… ……… ……… …
من مسلمانم
برسرم هالهءنور
جانمازم پرچم
مهرم زور
قصر سجاده من
من وضو باخون
مردم پیروجوان میگیرم
من نمازم را پی تکبیرةالحرام
فقیه

پی قدقامت شورای نگهبان خواندم

کعبه ام بر لب چاه
کعبه ام درتوی
جمکران
افتادست
کعبه من مث یک زندانی
میرود راه براه
میرود بند ببند
حجرالاسود من
کلهء تاروسیاه اوباماست

اهل گرمسارم
نسبم شاید
برسد
به یه هندونهءکالی در چین

نسب من شاید
به پسر عمه چاوز برسد
رهبرم بیخبر از خواب پرید
جنّتی زیبا شد
مرد بقال از من پرسید
چند مثقال کراک میخواهی
من ازاو پرسیدم
رأی مفت سیری چند؟